فروشگاه اینترنتی کتاب مشارق
0 محصولات نمایش سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

تفسیر آیه نور در بیانات علامه طهرانی (جلسه اول)

تفسیر آیه نور در بیانات حضرت علامه تهرانی (رضوان الله تعالی علیه)

سخنرانی شب سه‌ شنبه ۲۲ جمادی‌ الثّانیه، سال ۱۳۹۶ هجری‌ قمری

جلسه اول: تفسیر آیه ( اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ)

أعُوذُ بِاللَه مِنَ الشّیطانِ الرَجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ صَلَّی اللَهُ عَلی مُحَمَّدٍ و ءَ‌‌الِهِ الطَّیِّبِین
و لَعنَهُ اللَهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ زَیْتُونِهٍ لَّا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ(۱)

سابقاً وعده دادیم که إن شاء الل‍ه در تفسیر این آیه مبارکه و دو آیه‌ای که در ذیل آن، بلکه سه آیه‌ای که در ذیل آن واقع شده‌، إن شاء الل‍ه به مقدار مقتضی مطالبی عرض شود.

و تفسیر این آیات خیلی مُعِدّ و مُمِدّ است برای فهمیدن حقیقتِ ولایت؛ ولایت تکوینیّه و ولایت تشریعیّه که خداوند علیّ أعلی به أئمّه معصومین و پیامبران و اولیاء خود عنایت فرموده.

و ما در مباحثی که راجع به امیرالمؤمنین علیه السّلام در دو ماه رمضان و بعضی از روزهای جمعه و غیر آن صحبت کردیم، در معنی ولایت بخصوص وارد نشدیم هنوز؛ چون ولایت یک بحثی است خیلی مهمّ؛ و شناختن معنی ولیّ، و حقیقت ولایت، و آثار ولیّ، و کیفیّت نزول مقام رحمت، و إفاضه فیض از جانب ذات مقدّس پروردگار بر ماهیّاتِ إمکانیّه بواسطه نفس ولیّ؛ و آیاتی که در آن لفظ ولیّ وارد است، و معنی ولایت، بحث شده؛ و آیه) :إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ ([۲] و معنی احادیثی که از پیغمبر اکرم صلّی الل‍ه علیه و آله و سلّم متواتراً رسیده که: یَا عَلیّ أنتَ وَلیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَهٍ مِن بَعدِی.

بنابراین: بحث در معنی ولایت و حقیقت ولایت و شناخت کُنهِ ولایت از نقطه نظر عقل، و از نقطه نظر آیات مبارکاتِ قرآن، و أحادیثی که از پیغمبر و ائمّه رسیده، بسیار بحثِ جالب و زیبنده‌ای است؛ و حقّاً جا دارد که انسان تمام اطراف و جوانب این بحث را خوب برّرسی کند.

و من گمان می‌کنم که اگر بخواهیم وارد در این بحث بشویم از بیست روز، یعنی دیگر از این‌ کمتر دیگر طول نمی‌کشد؛ اگر بخواهیم خوب اطرافش را برسیم و مطالب را در عین حال موجز و مختصر بیان کنیم. و لذا هنوز ما وارد نشدیم؛ در بسیاری از مباحث بحثش شد مفصّل، ولیکن بحث ولایت به عنوان ولایت هنوز نشده است.

این آیات مبارکاتِ قرآن، اگر تفسیرش را خوب توجّه کنید، برای روشن شدن معنی ولایت خیلی کمک می‌کند. این آیه، آیه سی و پنجم از سوره «نور»، جزء هجدهم قرآن؛ و سوره نور، سوره بیست و چهارم از سُوَرِ قرآن است:

«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» «خدا نور آسمانها و زمین است؛ خدا نور آسمانها و زمین است.»

«اللَّهُ» یعنی: آن پروردگاری که جامعِ جمیعِ صفاتِ کمال و جمال، و منزّه از صفات نقص و عیب است، که تعبیر از او به صفات جلال می‌‌شود؛ این خدائی که دارای این أسماء و صفات است، نور آسمانها و زمین است.

یعنی چی نور آسمانها و زمین است؟ یعنی خدا این نور حسّی است؟! آسمانها و زمین چیزِ دیگرند و این نوری که در آسمانها و زمین است، همین نور حسّی خداست؟! پس بنابراین آنوقتی که آسمانها و زمین نور ندارند، آنوقت دیگر خدا در آسمانها و زمین نیست؟! معنی آیه این است؟!! یا اینکه: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» یعنی خدا نور دهنده آسمانها و زمین است؟ خدا خودش که نور نیست، نور دهنده است؛ یعنی این آسمانها و زمین، این نوری که دارند از ناحیه خدا است. مُنَوِّر یعنی نور دهنده ، این است معنا؟

بعضی که جمود می‌‌کنند بر ألفاظ قرآن، و ألفاظ را هم منحصر می‌دانند معانیش را در معانی ظاهری و مادّی، آنها می‌گویند: بله «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» یعنی: خدا همین نوری است که در آسمان و زمین دیده می‌شود، همین نور! این دسته افراد به دو قِسم تقسیم می‌شوند:

یک دسته از اینها وهابیّون هستند؛ که آنها جُمود دارند بر ظاهرِ آیات قرآن، و معانی آیات قرآن را از آن معانی مادّی و ظاهری به هیچ وجه من الوجوه تجاوز نمی‌دهند. «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» یعنی: خدا همین، نور آسمانی است؛ «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» یعنی: خدا روی کرسی سلطنت نشسته؛ کرسی هم یعنی همین میز و تختی که ما می‌گوئیم؛ خدا یک تختی دارد، تخت پادشاهی دارد، و روی آن تخت پادشاهیش می‌نشیند. عرش که به معنی کرسی است، معنا می‌کنند به همین صندلی‌ها و کُرسی‌ها و تخت‌های مادّی و مشهود و محسوس؛ و خداوند که إستواء پیدا کرد بر عرش، یعنی روی کرسی سلطنت نشسته؛ و لذا اینجا که ما خدا را نمی‌بینیم وقتی رفتیم به قیامت می‌پرسیم از جوانب آن، و خداوند را می‌بینیم که نشسته روی کرسی سلطنت.

«وَجَاء رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا» یعنی خدایِ تو روز قیامت می‌آید، و ملائکه هم صفّ به صفّ می‌آیند. خدا می‌آید چطور است؟ خدا به صورت انسان می‌‌آید، و پا هم دارد؛ چون آمدن پا می‌خواهد، «وَ جَاء رَبُّکَ» یعنی خدا می‌‌آید با پاهای خود، و مردم هم با همین دو چشمِ بَصر خدا را کاملاً می‌‌بینند؛ آیه اینطور می‌گوید!

(وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ) [۳] تخت پروردگار، تخت سلطنت و قدرت پروردگار بزرگیش به اندازه آسمانها و زمین است‌؛ یعنی: خداوند علیّ أعلی که روی آن کُرسی و تخت سلطنت می‌نشیند، آن کرسیش اینقدر بزرگ است که آسمانها و زمینها را گرفته، و خدای به این بزرگی روی تخت و کرسی می‌نشیند.

(وَمَن کَانَ فِی هَـذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الآخِرَهِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلاً) [۴] کسی که در اینجا کور باشد در آخرت هم کور است، و راهش خیلی خیلی گُم است؛ معنایش این است که: از وقتی که نوزاد بوده کور شده، یا مادر زاد بوده، یا به مرضِ آبله، یا تصادف، یا با عمل جرّاحی این چشم را از دست دادند، اینها در آخرت کورند و راهشان هم گم است، گُمراه. آیه این نیست، اینها اینطور می‌گویند.

دسته دیگر هستندکه اینها جمود بر ظاهر آیات قرآن می‌کنند و می‌‌گویند که: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» نور یعنی: همین نور؛ ولی اصلاً می‌‌دانیم خدا که نور مادّی نیست؛ مسلّم از سنّت پیغمبر و از فرمایشات ائمّه أطهار علیهم السّلام برای ما روشن شده که: اصلاً ماهیّت خدا وجودِ مادّی نیست، جسم نیست، این مسلّم است، جای شک نیست؛ امّا «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» یعنی که خدا همان نور آسمان و زمین است، لذا ما این آیه را باید بگوئیم، نمی‌فهمیم؛ آیه را نمی‌فهمیم. «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» یک معنائی دارد که برای ما پنهان است و اینها أخبارییّن هستند، که در بین علمای اسلام اینها بسیار زیاد هستند.

و مقصودِ ما از أخبارییّن در مقابل اصولیّین، آن افرادی هستند که بر ظواهر إکتفا می‌کنند، و تجاوز نمی‌کنند به هیچ وجه. اینها می‌‌گویند: «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» یعنی: خدا روی کرسی سلطنت نشسته؛ امّا کرسی او چه قِسم است ما نمی‌‌دانیم، و معنی این آیه را هم نمی‌فهمیم ؛(وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ) را نمی‌‌دانیم «وَجَاء رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا» نمی‌‌فهمیم!

(یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ)[۵] «دست خدا بالای تمام دستهاست» وهّابیها می‌‌گویند: خدا دست دارد؛(وَالسَّماوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ)[۶] «آسمانها پیچیده در دست خداست» یعنی: خدا دست دارد، مانند دستی که ما داریم؛ دست یعنی این!

امّا علماء اخبارییّن می‌گویند: نه! خدا دست ندارد، مسلّم خدا مثل ما نیست؛ جسم نیست، مرئی نیست، مُشاهَد نیست، ملموس نیست، بالاتر از این حرفهاست؛ امّا(یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ)یعنی چی؟ این را نمی‌فهمیم؛ (وَالسَّماوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ) یعنی چی؟ این را نمی‌فهمیم.

پس بنابراین اینها می‌گویند: آیات قرآن را نمی‌فهمیم؛ از اوّل قرآن بگیر تا آخر قرآن آیاتش را بخوانیم نمی‌فهمیم؛ چون تمام آیات قرآن مشحون و مملوّ است از این آیات.

آنها هم می‌گویند که تمام این آیات قرآن، همین معانی ظاهری و مادّی و محسوس دارد از محسوس و مادّه و علی نحوِ ذالک، این است؛ خدا را می‌آوریم در غالب مادّه؛ خدا دست دارد، چشم دارد، گوش دارد، پا دارد، روی کرسی می‌نشیند، أمر می‌کند، نهی می‌کند؛ أمرش، نهیَش مثل أمر بر شماست؛ و لذا آنها قائل به تجسّد هستند؛ یعنی می‌گویند: خدا اصلاً دارای یک جَسَد است.

و شاهدِ بر مدّعای خود اخباری هم از پیغمبر نقل می‌کنند، که تمام این اخبار ساختگی و دروغ است؛ ساخته دستِ اُبَیِّ بن کَعب و کَعبُ الأحبار و ابوهریره، و سایر حدیث سازانی است که در زمان معاویه اینها مشغولِ ساختن حدیث شدند؛ و به بعد و بسیاری از اخباری را که در «تورات» و «انجیل» دلالت بر تجسّدِ خدا می‌کند، خواستند جلوه بدهند که این قرآن هم مانند تورات، این خدا خدای مجسّد است؛ جسد دارد. و این اخبار را هم برای اینکه خریدار داشته باشد به پیغمبر نسبت می‌دادند، و بنابراین آیات قرآن را به این أخباری که به این قِسم وضع و جعل کردند بیان نمودند.

و این اخبار همه‌اش دروغ است، دروغ. و اینها به نام اسرائیلیّات معروف است؛ اخبار اسرائیلیّات همه‌اش دروغ است، آقا! غالباً اخباری که در احوالات انبیاء، و خصوصیّات و جریاناتِ آنها و مکالمات آنها و اوضاع آنها، و تفسیراتی که از عرش و کرسی و قلم و اینها از ناحیه آنها شده، اینها همه‌اش موضوعه است؛ و تمام این أخبار به این شکل درست شده. و درکتابهای سنّیها از این أخبار زیاد هست، زیاد هست، بطوری که وقتی انسان این أخبار را مطالعه می‌کند، واقعاً وحشتناک است که چه اندازه اینها حدیث ساختند، و آن را به پیغمبر نسبت دادند.

پس جماعتِ وهّابی می‌گویند: که ما از ظاهر قرآن نباید تجاوز کنیم، و نور هم همین نور است دیگر! »اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» یعنی «خدا نور آسمانها و زمین است» نور هم که نورِ مادّی است؛ پس این نوری که توی آسمان و زمین است آن خداست.

و این حرف درست نیست؛ نور آسمان و زمین خداست، یعنی: این نوری که در آسمان و زمین است خداست؛ پس آنجا که این نور نیست خدا نیست؟! این آسمان و زمین ظلمت هم دارد، آنجا چی؟ آنجا خدا نیست؟! آن هم یک خالق دیگری دارد خالقِ ظلمت؟! که این را اسمش را خدا بگذاریم؛ آن را اسمش را بگذاریم در مقابلِ خدا؛ اینکه همان اهریمن و یزدان، معرفت و مذهب آتش پرستهاست؛ و این ثنویّت است، و دوئیّت است، و شرک است، او خالق نیست؛(هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ) [۷] قرآن می‌فرماید: «آیا خالقی غیر از خدا هست؟!»(وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ)[۸] «خدا شما را خلق کرده و تمام کارهای شما را.» و در مکتب توحید غیر از پروردگار در ذات و در صفات و اسماء و أفعال، خدائی نیست.

پس اینکه بگوئیم خدا وجودِ مادّیِ آسمانها و زمین است، این غلط محض است. چه بگوئیم؟ آمدند گفتند: بعضی چنین آیاتی که به این قِسم است، باید بگوئیم که اینها معنی حقیقی ندارند، معنیِ آن مجازی است؛ یعنی: لفظ نور در معنی واقعی خودش إستعمال نشده، در معنی مجازی إستعمال شده؛ «اللَّهُ نُورُ» یعنی: اللَهُ مُنَوِّر؛ «خدا نور است» یعنی: نور دهنده است؛ معنی نور را در منوّر إستعمال می‌کنند(جَاء رَبُّکَ) [۹] «خدای تو آمد» ربّ را در معنی مجازی إستعمال شده می‌دانند؛ یعنی: أَمْرُ رَبِّک، جَاءَ أَمْرُ ربک. «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» [۱۰] عرش را به معنی تخت و کرسی نگیرید؛ به معنی أریکه قدرتِ پروردگار است، که در آن معنی مجازاً استعمال شده. (یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ) یَد را که در معنی مجازی استعمال شده و همچنین تمام آیاتی که از این قبیل آمده، بگوئیم که آیات لفظی است، مقامِ بیان معنی حقیقی نیست، بلکه می‌خواهد معنی مجازی آن را بگوید.

در آیات قرآن داریم که انسان به شرف لقاء خدا، ملاقات خدا می‌رسد: «فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا» [۱۱] یعنی ملاقات خدا که دست نمی‌دهد، پس لقاء ربّ یعنی: لقاء نعمتهای ربّ؛ لقاء أسماء و صفاتِ ربّ؛ پس لقاء ربّ را در معنی مجازی إستعمال می‌کنیم و می‌گوئیم مقصود لقاء ظهورات پروردگار است، نه لقاء خودش. تمام این آیات را از حقائق باید بیاندازیم و در معنی مجازی إستعمال کنیم.

به این مکتب هم اشکال می‌شود؛ مگر خدا نمی‌توانست آیات حقیقی را بیان کند در قرآن؟ آنوقت متوسّل به معانی مجازی است؟! بعلاوه هر معنی حقیقی را که در معنی مجازی ما إستعمال می‌کنیم، قرینه و شاهد باید باشد در إستعمال؛ )اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ(در این آیه کدام قرینه است که: )اللَّهُ نُورُ(یعنی: اللَهُ مُنَوِّر؟!! کجای این آیه می‌گوید نور، یعنی مُنَوّز پ! پس ما از پیش خودمان باید بتراشیم، و این قرینه را جعل کنیم. یا (یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ) یا )الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى) یا (وَالسَّماوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ) یا ( َجَاء رَبُّکَ) که در (أمررَبُّکَ) إستعمال کنیم، یا لقاء خدا که لقاء أوصاف و اسماء و صفات خدا و موجودات عِلوی و ملکوتی است، بگوئیم مراد از ملاقات خدا ملاقاتِ حور العین، یا ملائکه، یا آن نفسهای مقدّس کرّوبیان است؛ اگر اینطور باشد قرینه‌ لازم است، در این آیات قرینه‌ای خداوند اقامه نکرده، که ما از آن معانی، معنی مجازی را بفهمیم؛ پس این حرف هم قابل إعتنا نیست.

حلّ این مسأله چیست؟ «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» را اگر بخواهیم خوب بفهمیم، حلّ این مسأله چیست؟ حلّ این مسأله محتاج به یک مقدّمه است، این مقدّمه را من برای شما خیلی خیلی ساده بیان می‌کنم، و اگر إن شاء الل‍ه خوب فهمیدید تمام این آیات و تمام این إشکالات خوب حلّ می‌شود؛ در این آیه و همه آیات و همه أ‌خبار و همه مکالماتِ مردم و محاوراتی که نظیر اینهاست در آن محاورات و مکالمات خوب روشن می‌شود.

و آن این است که: ألفاظ برای معانی عامّه وضع می‌شوند نه برای معنی خاصّ. هر لفظی در هر لغتی، فارسی، عربی، انگلیسی، شرقی، غربی، هر لفظی را که وضع می‌کنند، آن کسی که این لفظ را وضع می‌کند برای یک معنائی، آن معنای عامّ را در نظر می‌آورد، و این لفظ را برای او قرار می‌دهد.

من باب مثال: چراغ را در زبان فارسیِ ما وضع کردند برای چی؟ چراغ؟ آنوقتی که لفظ چراغ را إستعمال می‌‌کردند، چراغ عبارت بود از یک فتیله‌ای که او را توی ظرفی از روغن، روغن چراغ می‌‌گذاشتند، و بعد با سنگ چخماق آن فتیله را روشن می‌‌کردند، و این فتیله می‌سوخت، اسم این چی بود؟ چراغ؛ به این می‌گفتند چراغ. و در آنوقتی که به این می‌‌گفتند چراغ، اصلاً صحبتِ از چراغ نفتی نبود؛ چراغ نفتی و فتیله و لوله، اینها هم هنوز نبود؛ بعد از این که چراغ نفتی را انتخاب کردند و اختراع کردند، و بعد توی یک مخزنی ریختند و بالای آن فتیله گذاشتند، و روی آن هم یک حبابی گذاشتند از شیشه، و او را هم روشن کردند، به این باز هم گفتند چی؟ چراغ؛ نه اینکه یک معنی دیگری را ملاحظه کردند و لفظ چراغ را برای او وضع کردند. نه! همان لفظ چراغی را که سابقاً وضع کرده بودند ها! همان را الآن روی این چراغ إستعمال می‌‌کنند، و در ذهنشان هیچ تغییری نیست؛ می‌‌بینند که همین معنی چراغی که سابقاً بوده، الآن هم حالا به این شکل، اینهم چراغ است؛ باید به او گفت: چراغ. و بعد که چراغ گازی پیدا شد، به آن چراغ گازی هم گفتند: چراغ؛ به چراغهای توری هم گفتند چراغ؛ به چراغهایِ الکتریکی که بعد پیدا شد به اینها هم گفتند چراغ؛ آقا چراغ را روشن کن! آقا کلید را بزن، چراغ را روشن کن!

خُب! اینکه مثلاً استوانه نورانی که فعلاً شما ملاحظه می‌کنید، این چه مناسبتی دارد با آن چراغی که سابقاً از روغن چراغ و فتیله بود و با سنگ چخماق روشن می‌کردند؟! این برق است، حرکت الکترون است در شیار‌های سیم؛ و می‌خواهد به دو قطب، از یک قطب عبور کند، بواسطه شدّت حرکت و سرعت و نداشتن محلِّ وافی برای عبور، مقداری از اینها بیرون می‌ریزد، تبدیل به نور می‌شود؛ پس شما چرا به این می‌گوئید چراغ؟! و اگر از این به بعد هم مثلاً بعد، یک چراغ دیگری ساخته شود، مثلاً فرض کنید که: اختراعی بشود و بدون وسیله شما کلید را بزن فضا روشن بشود، باز هم می‌گوئیم: چراغ روشن می‌شود.

در تمام این مراحل، این چراغ را که می‌بینید با آن چراغ فرق می‌کند ها! چراغ اوّل چراغِ فتیله‌ای بود با روغن چراغ، بعد چراغ نفتی شد، بعد گازی و توری و برقی شد، همه را می‌گوئیم چراغ؛ و الآن که ما به چراغ الکتریکی چراغ می‌گوئیم به همان استعمالی است که سابقاً به چراغِ فتیله و روغنِ چراغ می‌گفتند؛ نمی‌آئیم یک لفظِ چراغِ دیگری وضع کنیم برای یک معنا؛ می‌گوئیم: لفظ همان است، حالا یک شکل دیگر؛ این شد لفظِ عامّ.

زمانی که در آن زمان چراغ را إستعمال می‌کردند، به این بخصوص چراغ نمی‌گفتند ـ به این ظرفی که تویش روغن چراغ و فتیله دارد ـ به آن دیگری هم که مثل این بود می‌گفتند، به آن دیگری هم می‌گفتند، به آن دیگری هم می‌گفتند، در این شهر اگر بود می‌گفتند، در شهر دیگر هم اگر بود می‌گفتند، در این زمان بود می‌گفتند، در زمان دیگر هم بود می‌گفتند؛ پس تکثّر و تعدّد مصادیق مختلفه چراغ، موجب وضع لفظ چراغ به اوضاع متعدّد و متفاوت نمی‌شود.

همچنین أشکال مختلفه چراغ، موجب تعدّد وضع نیست، لفظ واحد برای معنی عامّ وضع شد. لفظ چراغ وضع شد، نه برای این، یا آن، یا آن، یا آن؛ لفظ چراغ وضع شد برای چیزی که، آلتی که او را درست می‌کنند و از آن نور می‌آید بیرون؛ این را می‌گوئیم چراغ. حالا آن می‌خواهد فتیله باشد و روغن چراغ، چیزی است که نور می‌آید بیرون؛ نفت باشد و فتیله و حباب، باز هم نور می‌آید بیرون؛ گاز باشد، باز هم نور می‌‌‌آید بیرون؛ برق باشد، باز هم نور می‌‌‌آید بیرون؛ چراغ است؛ پس لفظ را وضع کرد آنوقتی که واضع وضع کرد، برای این معنیِ عامّ.

این لفظ (لفظ چراغ) را ما برای شما مثال زدیم، شما تمام الفاظ را بدانید که از این قبیل است؛ نور هم همین است. انسان ـ‌ لفظ انسان‌ـ وضع شد برای چی؟ برای آن شخص متحرّک که حرکت می‌‌‌کند، نموّ هم دارد، قوّه تغذیه هم دارد، قوّه دافعه هم دارد، دارای عقل هم هست؛ حالا اگر یک انسانی دو تا سَر داشته باشد و صحبت کند او انسان نیست؟! اگر چهارتا پا داشته باشد به او انسان نمی‌‌‌گوئیم؟! می‌‌‌گوئیم انسان چهارپا دیگر! یا انسانی که دارای دو سر است؛ یا یک انسانی الآن بوجود می‌‌‌آید پنج متر قد داشته باشد، به او انسان نمی‌‌‌گوئیم؟! انسان می‌‌‌گوئیم. لفظ انسان وضع برای آدم دو متری نشده، برای آدمی که دارای یک سر باشد و دو پا نشده؛ برای کسی که دارای این خصوصیّت است، هر شکلی می‌خواهد باشد. این را توجّه کردید؟!

مَجِیء به معنی آمدن است؛ آمدن یعنی: نزدیک شدن تدریجی؛ اگر انسانی بخواهد بیاید این تدریجاً به انسان نزدیک بشود، نزدیک شدنش به حرکت پاهاست، یکی بعد از دیگری؛ می‌‌‌گوئیم آمد، زید آمد، آمدن زید با پا است؛ امّا می‌خواهیم بگوئیم برف آمد، برف که پا نمی‌شود برود؛ ابر آمد، باران آمد، پا دارد مگر باران؟! برف آمد، سرما آمد، گرما آمد، تمام این الفاظی را که إستعمال می‌‌‌کنیم در معنیِ آمدن تغییر نمی‌‌‌بینیم؛ معنا واضح است؛ پس آمدن یک چیز یعنی: نزدیک شدن تدریجی.

(جَاء رَبُّکَ) نه اینکه خدا پا دارد، یعنی: خداوند نزدیک می‌شود بر أشیاء تدریجاً، دور می‌شود تدریجاً؛ کم‌کم، کم‌کم، خدا جلوه می‌کند؛ این آمدن خداست؛ پس چرا می‌گوئیم: ( َجَاء رَبُّکَ) یعنی: جَاءَ أَمْرُ رَبِّک؟! واقعاً خودِ خدا می‌‌‌آید، امّا آمدن معنایش: قربِ تدریجی است؛ و در آنجا فیوضات پروردگار بر انسان به فعلیّت در می‌آید.

عرش به معنی مقرِّ حکم است. پادشاه که می‌خواهد حکم کند روی تخت می‌نشیند؛ پادشاه که از تخت می‌آید پائینِ تخت حکمی ندارد، وقتی می‌رود روی تخت می‌نشیند: این کار را بکنید! آن کار را بکنید! کأنَّهُ آن قدرت و نفوذ و سُلطه‌ای که در کلام اوست، منحصر است بر روی تخت و بر أریکه تخت سوار بودنِ پادشاه؛ خدا هم دارای تخت است؛ تختِ خدا چی هست؟! عالم مشیّتِ اوست، إراده و اختیار اوست؛ چون عرش پروردگار حاقّ وجود و عالم هستی است؛ پروردگار از ناحیه مشیّت و إراده بر موجودات حکمفرمائی می‌کند؛ پس عرش پروردگار معنایش روشن شد. عرش یک معنی عامّ دارد، همینطوری که در این معنا استعمال می‌شود درآن معنا هم استعمال می‌شود.

یَدْ به معنی آن چیزی است در انسان که انسان با آن رتق و فتق می‌کند وکارها را انجام می‌دهد؛ این را می‌گوئیم: دست. لذا به دست گوسفند، شما دست می‌گوئید؛ به دست غنم، هم دست می‌گوئید. کسی که قدرت نداشته باشد، یعنی آلتی نداشته باشد که با آن کارش را انجام بدهد، می‌گوئید فلان کس بی دست است؛ حالا دست هم دارد ها! امّا نمی‌تواند انجام بدهد، می‌گوئیم عجب بی دست است! ( یَدُ اللَّهِ) یعنی: قدرت پروردگار؛ آنجا که محلِّ ظهور و بروز قدرت است، آن ید است دیگر! (وَالسَّماوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ)یعنی: «آسمانها پیچیده در قدرت خدا هستند.» قدرت خدا، دستِ خداست؛ اصلاً خدا همچنین دستی دارد که دارای انگشت باشد؟!! ونه اینکه ما بگوئیم آیه قرآن این را می‌گوید.

به این تعریف روشن شد که اخبارییّن قائلند: نور یک لفظی است که وضع شده برای یک معنیِ خاصّ؛ متوجّه شدید؟ ما به نوری که از آتش پیدا می‌شود، می‌‌گوئیم: نور؛ نوری که از ماه می‌‌آید می‌‌گوئیم: نور؛ نوری که از خورشید است با آن غیر را می‌فهمیم ما، باز هم می‌گوئیم نور؛ نور ستاره را می‌‌گوئیم نور؛ نور برق را می‌‌گوئیم نور؛ سنگ چخماق را به هم بزنیم می‌گوئیم نور پیدا شد؛ نمی‌گوئیم؟! شبها ستاره پهن می‌‌شود، می‌‌گوئیم نور آمد؛ از طرفی هم می‌گوئیم: عجب زید نور خوبی دارد! نورانی است، نور خوبی دارد، عجب ضُوْئی دارد! عجب نوری دارد! واقعاً می‌گوئیم زید نور دارد! واقعاً زید از صورتش نور إلهی منتشر می‌شود، واقعاً نور نیست، ولی به این می‌گوئیم نور.

پس لفظ نور برای نور سابق وضع نشده، برای آن چیزی است که تراوش نور از آن باشد هر نوری؛ عقل هم نور است! حیات هم نور! علم نور است! العِلمُ نُورٌ یَقذِفُهُ اللَهُ فِی قَلبِ مَن یَشَاء علم نور است، و لفظ نور را که ما برای این مصادیق مختلفی که استعمال می‌کنیم نه با چند وضع مختلف! با یک وضع؛ نور وضع شده برای یک معنا، آن معنا هم در این نور ملحق می‌شود، هم نور مادّی، هم نور معنائی؛ همه‌اش استعمال می‌شود؛ بدون هیچ إعمال عنایت خارجی.

نور برای چی وضع شده؟ می‌خواهیم ببینیم در بین این موجودات، لفظِ نور برای چی وضع شده؟ می‌بینیم: هر چیزی که خودش ظاهر باشد فی حدِّ نفسه، و غیر را ظاهر کند به او می‌گوئیم نور.

الآن این نوری که در این فضای مسجد هست، این نور را، این نور را چی دارد ظاهر می‌کند؟ هیچّی نور خودش ظاهر است؛ موجودات این مسجد به نور ظاهرند؛ الآن این بلندگو، این ظرف آب، این فرشِ در این مسجد که ظاهر است، به چی ظاهر است؟ به نور؛ اگر نور نباشد ظاهریم؟! اگر این چراغها را خاموش کنند الآن ما این گُلهای قالی را از هم تشخیص می‌‌دهیم؟! عبای قهوه‌ای را از عبای سیاه تشخیص می‌دهیم؟! ابداً رنگی نیست؛ اصلاً رفقا را از هم تشخیص نمی‌‌دهیم، دوست را از دشمن تشخیص نمی‌‌دهیم، ستون را از دیوار تشخیص نمی‌‌دهیم، هیچّی را تشخیص نمی‌‌دهیم؛ همینکه نور آمد تفاوت موجوداتِ مختلفه، با نور روشن می‌‌شود؛ امّا خودِ نور چیزِ دیگر نمی‌خواهد خودِ نور را روشن کند، خودِ نور نور است؛ تمام اشیاء این مسجد با نور هویدا می‌‌شوند، امّا نور خودش هویداست؛ حالا این نور را چی هویدا کرده؟ خودش هویداست. پس هر چیزی که فی حدِّ نفسه ظاهر باشد و چیز دیگر را ظاهر کند ما به آن می‌گوئیم نور.

یکی از مصادیق نور، نورِ همین چوب و کُنده است که شما آتش می‌‌زنید، چند تا تخته جمع می‌کنید کبریت می‌زنید، این نور پیدا می‌شود؛ این چیه؟ نور است؛ چون خودش ظاهر است، و در جای کوچک اطراف خود را روشن می‌کند، چیزها را به شما نشان می‌دهد؛ نورِ ماه نور است، چون خودش ظاهر است و در تاریکیِ شب راه را به شما نشان می‌دهد؛ نور خورشید نور است، واقعاً نور است، چون خودش ظاهر است؛ چیزهای دیگر را به شما نشان می‌‌دهد. عقل نور است، چرا؟ ـ‌ واقعاً نور است ‌ـ چون خودش ظاهر است و بواسطه عقل مجهولاتی برای انسان حلّ می‌‌شود.

اگر کسی عقل نداشته باشد نمی‌تواند کشفِ مجهولات از روی مقدّماتِ معلومات بکند، یا به برهان نمی‌تواند برسد، مسأله ریاضی نمی‌تواند حلّ کند، در مشورت با او از جواب عاجز است، عقل ندارد؛ تشخیص بین خوب و بد نمی‌‌دهد، چون عقل ندارد، نور ندارد؛ آدم دیوانه نور ندارد، عقل ندارد؛ پس عقل چیست؟ عقل می‌شود نور.

علم چیست؟ علم نور است چون خودش ظاهر است و با او مجهولات را حلّ می‌کنند؛ انسان خیلی جهل دارد ولی وقتی چراغ علم روشن شد تمام آن نقاطِ جهل به برکتِ این علم، روشن می‌شود. عیناً مانند همان چراغی که در اینجا روشن می‌شود، و ما می‌بینیم افراد مختلفُ الأندام، پیر و جوان و خندان و گریان و متفکّر و مبهوت، و هر کدام از ما دارای یک قیافه‌ای هستیم دیگر، در مکانهای متعدّد، با حالاتِ مختلفه، این بواسطه نور روشن می‌شود؛ چراغِ علم هم که روشن می‌شود نور است؛ تمام مجهولاتی که در محلِّ نفس انسان قرار داده شده بواسطه آن چراغِ علم این معنی استعمال می‌شود؛ نوربخش! تمام این مجهولات می‌شود نورانی.

از انسان سؤال می‌کنند که: آقا فلان چیز چیست؟ می‌گوید: من نمی‌دانم؛ قبل از اینکه آن چراغِ علم روشن بشود انسان می‌گوید نمی‌دانم؛ اینقدر انسان می‌گوید نمی‌دانم، یک روزی می‌دانم را می‌گوید.

یا آنکه این چراغ اگر الآن خاموش بشود، بنده از شما سؤال می‌کنم آقا! عقب مسجد کیست؟ می‌گوئید نمی‌‌دانم؛ ساعت چند است؟ نمی‌‌دانم؛ این آب سرد است یا گرم است؟ نمی‌‌دانم؛ چند نفر در این مسجدند؟ نمی‌‌دانم. چراغ نیست، امّا تا چراغ را روشن کنیم: ساعت چند است؟ پنج دقیقه به ده؛ آب چه اندازه در این لیوان است؟ لیوان پُر است تا لبه آن؛ این قالی مال کجاست؟ فوراً می‌گویند: مال أراک است، ارزش ندارد؛ امّا اگر این مسجد تاریک باشد نمی‌توانند بگویند؛ می‌گویند آقا بگذار فردا، فردا صبح بشود، روز بیاید تا من بفهمم.

پس علم نور است، عقل نور است، حیات نور است، هر چیزی که فی حدِّ نفسه ظاهر باشد و غیر را ظاهر کند. وجود نور است؛ چون وجود خودش ظاهر است و بقیّه موجودات به وجود ظاهر می‌شوند.

این معنا که روشن شد حالا معنی این: «اللَّهُ نُورُ» ؛ خدا ظاهر است یا نه؟ کجا هست که نباشد؟! تمام موجودات به خدا دارند ظاهر می‌شوند، غیر از این است؟! پس کدام نوری از خدا نیست؟! خدا نور است واقعاً، نه اینکه بگوئیم: خدا نور مادّی است. عجب واقعاً اینها حرفهای دور از حساب می‌زنند!! جدّاً خدا نور مادّی است؟! عجب شرکِ محجّر و مقشّری است! وچقدر غلط است بگوئیم: ما آیه قرآن را نمی‌فهمیم! «اللَّهُ نُورُ» را نمی‌فهمیم! یا خدا نمی‌توانست حقیقت‌گوئی کند می‌خواست بگوید: اللَهُ مُنَوِّر دید به این شکل اشتباه هست، نور را به معنی مُنَوِّر آورد؛ امّا «اللَّهُ نُورُ» خدا نور است، نور آسمانها و زمین است؛ هم خودِ خدا ظاهر است و تمام موجودات با خدا ظاهرند؛ کجا چشم باز می‌شود و اوّل خدا را نبیند؟! تمام موجودات به برکت وجود خدا پیدا می‌شوند!

بـه نـزد آنکـه جانـش در تجلـّی است همه عالم کتاب حق تعالی است

عرض إعراب وجوهرچون حروف است مراتب همچو آیات وقوف است

آن وجودِ أصیلی که خودش روی پای خودش سوار است، خودش قائمِ به ذات است، و تمام موجودات به او قائمند، و او قیّومِ موجودات است او خداست؛ آن خدائی که خودش ظاهر است، فقیر نیست، محتاج نیست، عاجز نیست، سائل نیست، بلکه در ذات خودش قائم به وجود خودش است؛ و علم موجودات از او پیدا شده، قدرتشان از او پیدا شده، نورشان از او پیدا شده، حیاتشان از او پیدا شده، نسبتِ‌شان از او پیدا شده؛ پس خودش ظاهر است و دیگران ظاهرند به خدا.

پس «اللَّهُ نُورُ» ، نورِ چی؟ نورِ تمامِ موجودات؛ (السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) یعنی: همه موجودات؛ (السَّمَاوَاتِ) یعنی: سماواتِ عالم مادّه، و سماوا؛ عالم معنا؛ آن ملکوت أسفل و ملکوت أعلی که عبارت است: از عالم مثال و عالم نفس و عالم جبروت و عالم لاهوت که اسماء و صفات باشد، خدا تمام نورِ اینهاست؛ به هر موجودی که هرجا چشمِ‌مان بخورد، اوّل خداست که نور می‌دهد؛ اگر خدا نباشد نور نیست؛ ما که داریم صحبت می کنیم، شما که دارید می‌شنوید، اوّل خداست بعد ما؛(نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ) [۱۲] معنایش همین است.

(وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ) [۱۳] معنایش این است که: «هرجا باشید او با شماست.» یعنی ما یکی، آن هم یکی دیگر، خدا می‌شود دوّم؟!! نه! یعنی: وجودِ ما قائم به اوست. همینطوری که بدن ما قائم به نَفسِ ماست، ما دارای روح و بدن هستیم، هر جا ما هستیم نفس ما هست، روحِ ما هست؛ امّا روحِ ما بإضافه بدن نیست، یک معنای بسیط و بدون اندازه و غیر مرئی است؛ روح اینطور است دیگر! روح مزه ندارد، روح رنگ ندارد، روح اندازه ندارد، روح به پیکره و به کیفیّاتِ مادّی نیست؛ ولی در عین حال قائم است بدن ما به او؛ و او حیات بدنِ ماست. خداوند علیّ أعلی حیات همه موجودات است؛ و تمام موجودات شکل و صورت، تمام موجودات ظهور و بروز، تمام موجودات آیه و علامتِ پروردگارند.

چه خوب می‌‌فرماید حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام در آن ذیل دعای عرفه! چقدر خوب می‌فرماید!

أیَکُونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیسَ لَک حَتَّی یَکُونَ هُوَ المُظْهِرُ لَک؟! «آیا ای خدا! برای غیر تو یک ظهوری هست که آن ظهور مالِ تو نباشد، و آن ظهور تو را نشان بدهد؟!» ابدا! هر ظهوری که هر جا هست مالِ توست؛ پس اوّل تو بودی که آن ظهور را به او دادی؛ پس کجا می‌‌تواند این ظهور نشان دهنده تو باشد، با اینکه تو قبل از این بودی؟! این ظهور مفعول تست! این ظهور مخلوق تست! این ظهور معلول تست! چگونه می‌‌تواند آن خالق را نشان بدهد در حالتی که تو نوری و این ظهور بواسطه نور تو روشن است؟!

مَتَی غِبْتَ حتَّی تَحتَاجَ إِلی دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیک «کجا غائب بودی تا اینکه محتاج بشوی به دلیلی بیاید تو را به ما نشان بدهد؟!»

وَ مَتَی بَعُدْتَ حَتَّی تَکُونَ الْآثارُ هِیَ الَّتی تُوصِلُ إِلَیکَ «کِیْ تو دور بودی تا اینکه این آثار و علاقه ما را به تو برساند؟!» بیائیم نگاه به درخت کنیم و از درخت خدا را بشناسیم؟! بیائیم نگاه به باران و برف و سرما و گرما و فصول أربعه و تغییرات و تبدّلات کنیم، و پی ببریم به خدا؟! قبل از پی بردن، خدا هست! اینکه من می‌گویم: باید پِیْ ببریم، قبل از من، قبل از گفتن، قبل از حرکت زبان خدا هست؛ تازه ما بیائیم از این حرف پی ببریم بگوئیم خدا هست؟! خیلی خدای دور و بعیدی است! آن خدا بدردِ پرستش نمی‌خورد.

و لذا أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود در دعای «صَباح» چه فرمود؟

یَا مَن دَلَّ عَلَی ذَاتِهِ بِذَاتِهِ «ای کسی که ذاتِ تو دلالتِ بر خودت می‌کند.» نه آثارِ تو! آثار چگونه می‌‌تواند تو را نشان بدهد؟! این درخت فقط می‌تواند نشان بدهد که: من یک خالقی دارم، از من بزرگتر اوست؛ این چراغ می‌تواند حکایت کند که: یک کارخانه‌ای هست و من به او مربوطم و این نور هم از آنجا منتشر می‌‌شود؛ این مورچه می‌تواند ذاتِ خدا را حکایت کند؟!! این ملخ می‌تواند ذات خدا را حکایت کند؟! این پشّه می‌تواند خدا را نشان بدهد؟! این ظهورِ کوچک؟!! أبدا! ظهور نمی‌تواند نشانه از آن ظاهر باشد مگر به اندازه سعه خودش؛ خدا را با خودِ خدا باید شناخت، نه با ظهورات خدا.

حالا اینجا بحث ما منتهی می‌شود بر اینکه خدا را با چی باید شناخت؟آیا با ظهوراتش باید شناخت؟ اوّل از ظهورات پی ببریم به خدا؟ یا اوّل خدا را از خودِ خدا بشناسیم و بعد از خدا ظهورات و موجودات را بشناسیم؟ اینجا یکی از این مباحث خیلی دقیق و شنیدنی است.

یک ساعتِ ما هم تمام شد؛ و این آیه:( اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) معنی‌اش تمام نشد؛ إن شاء الل‍ه تتمّه‌اش بعد از اینکه ببینیم چقدر قابلیّت دارند افراد. مطالبی که گفته نشد ـ نه اینکه خیلی ـ یک خُرده مشکل است؛ امّا من خیلی سعی کردم پائین آوردم، که در فهم همه ما در آید؛ و در روی همین معانی، که عرض شد: که الفاظ برای معانیِ کلّی وضع شده‌اند دقّت کنیم، این آیه و مسائلی که در این موارد هست، و در تمام آیات قرآن، معانی‌اش روشن می‌شود.

خداوند علیّ أعلی إن شاء الل‍ه به برکت همان نورِ خودش در این دنیا و این ظهور فی نفسه، همه عقول ما را کامل کند! همه ما را به سر حدّ مقصود برساند! وجود ما را رشد بدهد! و ما را برای رسیدن به این حدّ از معارف توفیق دهد! و دست ما را از دامان ولائی أهل بیت علیهم السّلام که مبدأ تجلّیات أنوار طاهره جمالیّه و جلالیّه خداست کوتاه نکند!

اللهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ ءَ‌الِ مُحَمَّد

پانوشت:
۱ ـ سوره النّور (۲۴) آیه ۳۵٫
۲ ـ سوره المائده (۵) آیه ۵۵ .
۳ ـ سوره البقره آیه ۲۵۵٫
۴ ـ سوره الإسراء (۱۷) آیه ۷۲٫
۵ ـ سوره الفتح (۴۸) قسمتی از آیه۱۰٫
۶ ـ سوره الزّمر (۳۹) قسمتی از آیه ۶۷٫
۷ ـ سوره فاطر (۳۵) قسمتی از آیه ۳٫
۸ ـ سوره الصّافات (۳۷) آیه ۹۶٫
۹ ـ سوره الفجر(۸۹) قسمتی از آیه ۲۲٫
۱۰ ـ سوره طه (۲۰) آیه ۵ .
۱۱ ـ سوره الکهف (۱۸) ذیل آیه ۱۱۰٫
۱۲ ـ سوره ق (۵۰) ذیل آیه ۱۶٫
۱۳ ـ سوره الحدید (۵۷) قسمتی از آیه ۴

منبع : کتاب «تفسیر آیه نور» ص ۲۵-۴۳
لینک خرید کتاب

دیدگاه‌های نوشته

*
*

    محسن زنگنه 2019-12-12 پاسخ

    سلام بسیار عالی بود تا بحال با این زاویه به الله نور السموات والارض نگاه نکرده بودم.ولی قسمت یک به بعد ‌کجاست؟هر چه گشتم پیدا نکردم.
    اگر راهنمایی کنید کمال تشکر را دارم.

      ali 2019-12-12 پاسخ

      این مطالب، جلسه اول از ده جلسه سخنرانی حضرت علاّمه طهرانی ـ رضوان الـله علیه ـ پیرامون تفسیر عرفانی، اخلاقی آیه نور در مسجد قائم طهران است که مشتمل بر ده مجلس است. توصیه میشود کتاب تفسیر آیه نور را تهیه فرمایید که مشتمل بر همه ده جلسه همراه با لوح فشرده حاوی صوت سخنرانیهاست